فراق
من و خیال تو یکفی که چشم می نرود بسوی کوی رفیقی که دل به عشق نداد و زنده باد خیال و ترنج بر دل شاد مگر بسوزد و لختی به یاد بالا باد مباد ارزش عشقی بجز به روی حبیب و گر نه این دل غمدیده دل به باد نهاد به قول حافظ دل سوخته که بی مددش به صبح می نرسد این دل خراب آباد ((ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ ازین فسانه هزاران هزار دارد یاد گره ز دل بگشا وز سپهر یاد مکن که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد در آن بساط که حسن تو جلوه اندازد مجال طعنه بدبین و بد پسند مباد))
نوشته شده در یکشنبه 90/8/29ساعت
8:6 عصر توسط دایره سرگردان نظرات ( ) |
Design By : Pichak |